زندگی فرصتی است برای خلق معنا .
معنا را نباید کشف کرد ، باید آنرا آفرید .
جمله های بالا نوشته یکی از بزرگان هست . حالا اسمش یادم نیست و البته مهمتر اینه که چنین دیدگاه و آگاهی ای به شکل کلمه در اومده .
جهان هستی سرشار از رمز و رازه و خداوند در کتاب گفتگو با خدا ، از ما خواسته که خیلی خودمون رو درگیر رموز آفرینش نکنیم و در عوضش مشغول خلق کردن زندگی باشیم .
همه ما با تشعشات مغزی و احساسی خودمون مشغول خلق و آفرینش جهان اطرافمون هستیم و قدرت این تشعشات اونقدری زیاده که باید باور کنیم توانایی خیلی خیلی زیادی داریم . من از واژه خیلی خیلی زیاد استفاده کردم و حدودی برای این قدرت قایل نشدم تا خواننده عزیزم بتونه خودش این فضا را با ذهنش وسعت بده .
اولین معنا و مفهومی که از آفرینش دریافت کردم اینه که :
من هستم .
و این بودن را سپاسگزارم .
بودنم مفاهیم دیگری رو آروم آروم وارد زندگیم می کنه ...
مثل توانایی من می فهمم که توانا هستم تا از بودنم محافظت کنم .
مثل عشق ، معنایی که خیلی دوستش دارم پس با شیوه های متفاوتی مشغول خلق عشق می شوم . چیزی که بودنم را عمق می بخشد . چیزی که مرا مربوط می کند با هر مفهومی از آفرینش .
من معنای مهربانی را خلق می کنم و اینگونه لطافت معنای عشق را درخشان تر می کنم. بدنبال اینها مفهوم بخشش خلق می شود .
وقتی معنای آرزو و خواستن چاشنی زندگی می شود ، تلاش و انگیزه و پشتکار پشت سرش می آید .
نمی دانم آدمیزاد تاکنون چقدر معنا برای زندگی روی کره زمین خلق کرده . ترجیه من این است که معانی کمتر باشند ولی عمیق تر روی آنها کار شود .
معانی زندگیتون پربار ...
و هدیه این مفاهیم براتون حس زیبای شادمانی باشه .