باسلام ، سپاس و شادمانی
این روزها روی این ذهنیت بیشتر تمرکز کردم که :
دیگرانی نیست ...
همه انعکاس خود من هستند .
تصور کن که هر شخصی در این دنیا به روشن شدگی رسیده است به جز تو . همه آن ها آموزگاران تو هستند ، هر کدام فقط آن کارهای درست را برای کمک به تو می کنند تا شکیبایی کامل ، شناخت کامل و شفقت کامل را یاد بگیری ...
مردم را همانگونه که هستند بپذیر . بی هیچ قضاوتی .
آنان اینچنین هستند و تو کیستی که بگویی آنان درست هستند یا نادرست ؟
اگر دیگران در خطا باشند رنجش را می کشند و اگر برحق باشند برکتش را میبرند .
ولی تو کیستی که محکوم کنی ؟
روی این مفاهیم متمرکز شدم و دلم می خواد دریافت خوبی ازش داشته باشم . یعنی دلم می خواد که مفهوم یکی بودن تبدیل به "جان "بشه .
ماجرا اونجایی برام سختتر میشه که اونی که برات خیلی عزیزه یه جنبه ای از خودت رو برات نقش بازی می کنه که کنار اومدن باهاش سخت میشه .
واقعیت چیزی جز این نیست که همه عالم هستی شکلی از این " من وجودی " هست که داره به واقعیت مادی و احساسی تبدیل میشه .
و اینو بازم به خودم یادآوری می کنم که :
تــو خــودت نــور جــهانی ، بــه خــود آی