با سلام ، سپاس و شادمانی
حالم را با هیچ چیز عوض نمی کنم ، چون من این حال را آسان بدست نیاوردم .
یادش سبز این جمله قشنگ را دوست خوبم ناظم از وبلاگ خودشناسی و علوم ماورایی ، بهم یاد داد . از دنیای مجازی خیلی چیزها یاد گرفتم که باارزشترینش داشتن معلمهایی فوق العاده بود .
حتما درفرصتی مناسب درباره آموزه های خودم از دنیاز مجازی و وب نویسی خواهم گفت ولی امروز قصد دارم درباره کلمه و یا حس " حال " بنویسم .
تا اینجای زندگی متوجه شدم که احساس و یا همون حال و احوال ما ، مهمترین و باارزش ترین ، دستاورد رفتارها و باورهای ماست .
احساس ما ثمره یک عمر زیستن هست . با هدف گذاری های کوچک و بزرگ ، تلاش برای رسیدن به اونها ، موفق شدن و یا داشتن تجربه شکست .شاید هم با هیچ کاری نکردن . ما به روزای زندگیمون معنا می بخشیم .مثلا" معنای موفق بودن ، معنای تجربه کردن ، معنای شکست ، معنای خوشبختی و و و
ولی حالمون چطوره ؟
این همون چیزیه که باید از خودمون سوال کنیم .... من انسان موفقی هستم ، ولی حالم چطوره ؟ آیا شاد هستم ، آرامش دارم و اون لبخند خوشگل ناخودآگاه روی لبهام ظاهر میشه یا نه ؟
گاهی اینقدر مشغول روزانگی هام میشم که لذت بردن از لحظه را فراموش می کنم و تا غافل بندازم این اتفاق برام پیش می آد . این وقت ها تجسم می کنم که عقربه ساعت را روی یه لحظه ثابت نگه داشتم . با خودم می گم : برو به لحظه صفر و از خودم می پرسم : ویدا حالت چطوره ؟
و جوابش اغلب یه حس سبکه برای" همون لحظه ".
برای همون لحظه ای که هیچ چیز وجود نداره و هیچ کاری معنایی نداره ، به غیر از حضورم و بودنم .....
استمرار این حس سبک ، میشه احوال عمومی من .
پس سپاس و شکر بخاطر این لحظه ها و درود بخاطر بودنم ، بخاطر حضورم روی زمین و بخاطر توانا بودنم .
بادا که بودنم را قدر بدانم و آنگونه انسانی باشم که سزاوار زیستن است .