مونس های روحی ویدا

زندگی آرزویی است که هر لحظه از اندیشه تو می گذرد

مونس های روحی ویدا

زندگی آرزویی است که هر لحظه از اندیشه تو می گذرد

وقتی می نویسم

باسلام ، سپاس و شادمانی  

دیشب تا دم صبح صدای بارون می اومد . چند تا دونه گل مگنولیای سفید کنار تختم گذاشته بودم و عطر خوبش هر چند وقت یکبار روحم را زنده می کرد . از حدود ساعت 5 صبح بیدار بودم و طبق عادت مدام بیرون را نگاه می کردم تا یک کمی سپیده بزنه و بتونم برم به پارک پشت خونه ، آخرین روزهای بهار ، طبیعت حوصله به خرج داد و یه هوای لطیف و فوق العاده و یه خورشیدخانم صورتی رنگ که آهسته ، شروع روز را خوشامد می گفت ، بهمون هدیه داد . 

دلم می خواد یه توضیحی بدم که نوشتن چه کاربردهایی می تونه در زندگی ما داشته باشه . 

اعتقادم اینه که با کمک نوشته ها ، به درک واضح تری از شخصیت خودمون می رسیم .  

همانطور که ما خانمها اغلب با صحبت کردن می تونیم درباره مسایل زندگی ، دریافت داشته باشیم ، نوشتن هم آگاهی ما را نسبت به مسایل عمیق تر می کنه .وقتی می نویسیم ، بهتر یاد بگیریم .

خب با کمک نوشتن می تونیم خودمون را بشناسیم . چطوری ؟  

 

عکس و تصویر *ی کاغذ ی قلم ی فکر خسته از تو مینویسم با تن خسته.از تو مینویسم ... 

- عادت کنید نوشتن را در خودتون تقویت کنید درباره خودتون ، حستون ، حسی که به محیط و اطرافیانتون دارید بنویسید . اینطوری نوشته هاتون مانند یه دوست خوب ، شما را به شما معرفی می کنن.

- با نوشتن می تونید دردهای جسمانی خودتون را ، درمان کنید چون هر دردی ریشه در احساسی داره که بهش توجه نشده . شما می تونید بالای صفحه بنویسید چرا دستم درد می کنه ؟ و بعد با سرعت تمام دلایلی که فکر می کنید ممکنه باعث این درد شده باشه را بنویسید . مثلا جسم سنگین بلند کردم ، کشیده شد ، و یا حتی یه بچه ای را کتک زدم و یا دوست نداشتم ظرف بشورم و به اجبار این کار را کردم . برای جلب توجه همسرم این درد سراغم اومده وووو هر چیز دیگه ای که به فکرتون می رسه را بنویسید .... شما با کمک نوشتن حسی را که تبدیل به درد و ناراحتی شده ، را بالا می آرید و می تونید به شکل کلمات بهش نگاه کنید و بنابراین از بار منفی حس دردتون کم میشه .  

- جولیاکامرون در کتاب راه هنرمند ، توضیح داده که با نوشتن صفحات صبحگاهی ، راه خلاقیت خودتون را باز کنید و این صفحات صبحگاهی ، اینطورن که صبح که از خواب بیدار شدین قلم کاغذ بردارید و سه صفحه پشت سرهم بنویسید و مهمه که حتما اون سه صفحه تکمیل بشه ، حتی شده با جملات تکراری . بعد با بررسی این جملات متوجه میشین که چه مسایلی سدی برای خلاقیت شماست . 

- نوشتن برای پیدا کردن اهداف زندگی مون و مسیر آرزوهامون خیلی کمک می کنه . آرزوهای ما بذرهای نهفته ای هستن که بخاطر اونا زندگی کردن را آغاز کردیم . من یه روش بنام "داستان های زندگی" را دوست دارم .یه دفتر بیارید و تند تند بنویسید که دوست دارید چه داستان هایی را زندگی کنید . مثلا یه صفحه بنویسید من دوست دارم گل فروش بشم و یه گل خونه خوشگل و بزرگ داشته باشم ، صبح ها با پیراهن صورتی وارد گل خونه بشم و و و و در صفحه دیگه یه داستان دیگر . داستان پشت داستان و در هر صفحه دفتر یه آرزوی قشنگ . هر وقت به دفترتون مراجعه می کنید این داستان ها را کامل تر کنید . 

برای نوشتن اهداف می تونید تیتر وار و مختصر هم نوشته داشته باشید و اهدافتون را در معیارهای شخصی ، مادی ، معنوی ، اجتماعی و زیست محیطی و جهانی بررسی کنید . این کاری نیست که فقط یکبار در زندگی تون انجامش بدین ، بلکه باید مدام به دفترهای رویا سربزنید و با تغییر آگاهی تون ، اونا را گسترش بدین . 

- نوشتن برای انتقال آگاهی هم بسیار کاربرد داره من قبلتر گفته بودم هدف از اومدن این همه آدم روی زمین و هدف از ماندگار بودن نسل بشر در طی این همه قرن ، انتقال آگاهی و تا حدودی انتقال دانش هست و من فکر می کنم نوشتن می تونه ابزار بسیار مناسبی برای این انتقال باشه .

اشتهای سالم

باسلام ، سپاس و شادمانی 

مدتی میشه که دلم می خواد درمورد رژیم های تغذیه ای صحبت کنم . در واقع نحوه غذا خوردن هر کدوم از ما مربوط میشه به سبک زندگیمون و من اینجا فقط دریافت ها و روش خودم را از شیوه خوردن می نویسم و باید بگم از این سبک رضایت دارم و نتیجه خوبی هم تا به امروز گرفتم . 

اعتقادم اینه که باید نسبت به خوردنی ها آگاهی داشته باشیم . یعنی خوراکی ها و خواص آنها را تا حدودی بشناسیم و بعد براساس این شناخت اونا رو مصرف کنیم .  

قبلتر می گفتم تا وقتی از خوردن چیزی لذت می برم ، اونو می خورم و نتیجه اش شده بود خوردن کلی پفک و چیپس و  اضافه وزن .... 

ولی کم کم به ضررهایی که می رسونن ، آگاه شدم وحالا هیچ تمایلی به خوردنشون ندارم در واقع حسم هم عوض شده .  

در عوض بررسی می کنم خواص کدوم میوه ها و سبزی ها بیشتره و کدوم روغن کمترین ضرر را می رسونه و اونا را وارد سبد غذایی روزانه ام کردم .  

 

بهترین مواد غذایی برای زنان ورزشکار 

مختصر و مفید به خوراکی ها اشاره می کنم :

- طبق بررسی من مناسبترین روغن ، روغن کنجده که قابل سرخ کردن هم باشه . توجه کنید روغن هایی که در روغن گیری تهیه میشن خیلی سریع فاسد و اکسیده میشن و برای سرخ کردن مفید نیستن .  

- خوراکی هایی که حذف کردم ، سوسیس ، غذاهایی کنسروی و آبمیوه های قوطی ،آبلیموی بازاری ، نوشابه ،نهایت سعی خودم را می کنم که از رب گوجه فرنگی خانگی استفاده کنم . بجای شیرینی و شکلات حتی المقدور کشمش و انجیره و سمنو می خورم ( الیته شیرینی دوست دارم ولی نسبت به گذشته حسم بهش کمتره )   

و یکی از کارهایی که فکر می کنم به سلامتم خیلی کمک می کنه خوردن معجون آبلیموی تازه اس که با عسل و گاهی گلاب قاطی می کنم و صبح ها ناشتا می خورم . به دم نوش ها هم علاقمندم ، اغلب چای سبز ، دمنوش گل محمدی و دارچین و ... را در طول روز می خورم . 

 

بهترین مواد غذایی برای زنان ورزشکار 

گاهی مقدار کمی از خوراکی را مزه می کنم و بعد توجه می کنم که دلم می خواد اونو بخورم یا نه و همیشه به حس خودم احترام می ذارم . باور دارم که جسمم قدرت تشخیص مناسبترین خوراکی ها را داره . و اینه که اسم متن را گذاشتم اشتهای سالم .  

غذا را به دفعات و کم کم می خورم و معمولا " شامم سبکه و تا ساعت 8 شب خورده میشه . البته اغلب زودتر چون من حدود 9 ، 9 و نیم آماده خوابیدن میشم . عاشق صبحانه هستم ،اگه خونه باشم که یه صبحانه مفصل داریم و اگه سرکار باشم هم به خودم خوب می رسم . اینم بگم که خوردن تخم مرغ برای صبحانه خیلی خوبه .

 موافق رژیم گرفتن نیستم ، چون با هر نوع شوک ناگهانی که به بدن وارد بشه ، میونه ام خوب نیست . البته این روزها درباره دوره های پاکسازی و فوایدش زیاد می شنوم و البته ضررهاش ، ولی خودم تا حالا امتحانش نکردم .   

در کنار تمام این حرفهایی که زدم باید بگم به خودم برای خوردن سخت هم نمی گیرم و باور دارم که غذا یکی از نعمت های خوب خداونده که می تونم ازش لذت ببرم.

خلاصه اینکه جسم ما معبد جانداری است که تا پایان عمرمون همراهمون هست . دردهاش ، روحمون را آزرده می کنه و می تونیم از زیبایی و سلامتش ، بهره ها ببریم . امیدوارم این فرصت را به خودمون بدیم که درباره اش فکر کنیم و کمک کنیم تا پایان عمرمون سلامت و درخشان و زیبا بمونه.

زنانگی

با سلام ،سپاس و شادمانی

یه کتاب می خونم به اسم " مانند زن رفتار کن ، مانند مرد فکر کن " اسمش جالبه ولی تو متن کتاب اطلاعات محکم و دقیق نمی ده برداشتم ازش در حالی که بیشتر از نصف کتاب را خوندم اینه که مردها ساده فکر می کنن و ساده صحبت می کنن و در رابطشون هم تکلیفشون با یه سری معیارهای ساده مشخص میشه ولی زنها در تمام این موارد پیچیده هستن .....حالا نویسنده کتاب بفهمه من کتابش رو اینجوری خلاصه کردم ....

نظر من اینه که در زندگی امروزی تقسیم وظایف طوری شده که درک زن و مرد از همدیگه خیلی بیشتره . یه زن که ساعات کاری اش را در یه محیط کار مردونه می گذرونه و مردی که امروزه یادگرفته در انجام کارهای خونه ، یاریگر باشه ، خیلی قشنگ می تونه قاطی حس های همسرش بشه و اگه صمیمیت طوری باشه که زن و مرد درباره حس هاشون صحبت هم کنن که شناخت عمیق تر میشه ...همه این حرفها یه گوشه ذهن بمونه و باور اساسی اینه که آدمها متفاوتن . اصلا نمیشه قالب بندی شده درباره شون حرف زد و این درحالیه که هورمون ها هم مشغول کار خودشون هستن و در طبیعی ترین حالت ، یه زن همانطوری که ساختار جسمی اش با مرد متفاوته ، خلق و خو و روحیاتش هم تفاوتهای آشکاری داره .

می رم سراغ خودم چون تا حدودی می شناسمش و به حس هاش احترام گذاشتم . من ایمان دارم که ما زن ها حس شهودی قوی و خوبی داریم که اگه پرورش پیدا کنه مانند یه هاله محافظ ، از ما مراقیت می کنه و کمک می کنه تا در زندگی بهترین مسیرها را بریم و بهترین انتخاب ها را داشته باشیم .

ایمان دارم که یه زن می تونه روح مهربان و منعطف مادرانه اش را با شادمانی و آرامش با جهان هستی به اشتراک بذاره و هربار با مراجعه به خودش و تکیه به بزرگی و مهربانی خداوند ، خوبی ها را به جهان آفرینش انتقال بده .

و ایمان دارم که یه زن می تونه تا حد بالایی از درد را تحمل کنه در حالی که امیدش به زایش خوبی هاست . فقط امیدوارم که همواره این امید وجود داشته باشه .

خلاصه زن ها خیلی خوبی های دیگه هم دارن که فعلا ازشون می گذرم ولی چون به خودم مراجعه کردم باید بگم که نزدیک 20 ساله در فضای کاری هستم ، به حسم که مراجعه کردم می خوام زندگی ام بیشتر با هنر و کارهای خلاقانه ای که دوست دارم ترکیب بشه و علی رغم اینکه ضرر مالی زیادی می کنم ترجیح می دم به حسم احترام بذارم و مسلما" این داستان بخاطر روح زنانه من در حال اتفاق افتادنه .

فنگ شویی

باسلام ، سپاس و شادمانی

وقتی این سه کلمه پرانرژی را می نویسم یعنی اینکه آمادگی دارم تا سبکترین حس هام را با شما به اشتراک بگذارم . بادا که مفید باشه . 

خیلی دوست دارم درباره فنگ شویی اطلاعات بیشتری داشته باشم .

 فنگ شویی هنر ایجاد تعادل و هماهنگی در جریان های انرژی اطرافمون هست .همه ما با کمک احساسمون می تونیم تشخیص بدیم که انرژی های اطرافمون به چه شکلی هستن ، آیا سبک و ملایم و جاری هستن یا فضا سنگین و ناخوشاینده. وقتی که با علم مربوط به هماهنگ سازی انرژی ها آشنا بشیم مسلما" خیلی قشنگتر علت سبکی و یا سنگینی فضاها را تشخیص می دیم .

من درباره حس کردن انرژی های محیط باید بگم که لازمه که توانایی خودمون را پرورش بدیم . حساس باشیم و بخواهیم که شرایط را درک کنیم . وگرنه ممکنه خیلی عادی خودمون را در هر موقعیتی قرار بدیم . حس هامون که حساس باشن ، و ما به این حساسیت احترام بذاریم . یعنی بهش توجه کنیم . موجب میشه که درکمون از افراد و شرایط سریع تر و دقیق تر صورت بگیره .در همین راستا جدیدا" کتابی مطالعه کردم بنام " طراحی نظم به شیوه فنگ شویی " که مطالب خوبی داشت .

البته بیشتر روی انباشتگی صحبت می کرد که چطوری جریان انرژی را بند می آره . کمد لباس ها ، انباری و ریخت و پاش خونه .... برام جالب بود که حتی درباره جمع آوری کلکسیون و دفتر خاطرات و مهمتر از همه کتابخانه نظرش این بود که ما را با گذشته پیوند میده و موجب کدر شدن انرژی فضا میشه و این همه موقعی رخ میده که برای مدت زمان طولانی از اون وسایل استفاده نکرده باشیم .... منکه به هر صورت آمادگی ندارم از کتاب ها و فترچه های خاطرات دست بردارم !

در کتاب گفته شده کسی را حتی اگه همسرتون باشه مجبور به پالایش نکنید . چون اینطوری با دلبستگی های عاطفی اش درگیرمیشه و فقط وقتی خودش آمادگی داشت ، بهش کمک کنید .

در فنگ شویی به حسی که درباره اشیا داریم ، توجه می کنیم مثلا مجسمه ها و تابلوهای نقاشی با سرهایی بالا و صورت هایی که حس خوب را انتقال می دن در خانه نگهداری کنید و اگر اکثر این مجسمه ها جفت باشند شما زندگی مشترک را تجربه خواهید کرد و تعداد اشکال فرد ، یعنی تنهایی .

زوایا و کنج های خانه ای که می سازید ترجیحا" انحنا داشته باشه و تیز و یا ترک خورده نباشه . انرژی از درها وارد خونه میشه و آینه نقش مهمی داره چون همه چیز را چند برابر می کنه ، مثل نعمت فراوانی را . محل قرارگرفتن آینه ها هم خیلی مهمه من خودم به درستی و کامل این مطلب را نمی دونم ولی فکر می کنم روبروری درب ها نباید آینه گذاشت چون انرژی که وارد میشه را انعکاس می ده و خارج می کنه . یا روبروی تخت خواب نباید آینه باشه ( درواقع باید خودمم بیشتر در این مورد اطلاعات بدست بیارم چون خیلی آینه دوست دارم ) مورد دیگه نگه داشتن ظرف ها و وسایل شکسته هست که اصلا در فنگ شویی تایید نمیشه . البته می دونم یه هنر ژاپنی هست که محل ترک خوردگی ظرفها را با آب طلا پر می کنن و به این ترتیب ارزش شکست ها صد چندان می کنه ...

خلاصه اینکه می خوام بیشتر درباره فنگ شویی یادبگیرم ، برام جالبه چون هنری برای بهتر زندگی کردنه

هویت

باسلام ، سپاس و شادمانی 

مهمترین گام در سفر به سوی روشن بینی ، این است که یادبگیریم هویت خود را از ذهن جدا کنیم .  

مدتی میشه که سعی می کنم این عبارت را زندگی کنم و اون لحظه هایی که متوجه میشم ذهن چه بازی پیچیده ای داره و چطور می تونه برای مدت زمانی طولانی منو در یک وضعیت اغلب نامطلوب نگه داره ، بیشتر و بیشتر به این باور می رسم که باید ذهنم را از هویت و ماهیت اصلی خودم جدا کنم . 

یک کمی توضیح دادنش برام سخته ، حتما علتش اینه که بخوبی برام نهادینه نشده با این حال برای پرداختن به این مسیله از مفهوم حاضر بودن در لحظه استفاده می کنم . 

این لحظه ، هست .... و در این لحظه من حس حضورم را با کمک احساس و ذهنم درک می کنم . 

به هر کدوم از این موارد توجه کنم ، همون پررنگ تر میشه و یک روح ثابت و ناظر هم وجود داره که همون بعد معنوی منه  

در روزمرگی های زندگی ، من قاطی حس و ذهنم میشم ، ایرادی نداره ها بایدم حسشون کنم ولی ایراد از اونجایی آغاز میشه که من به ذهنم گیر می دم ، داستان را دنباله دارش می کنم و دیگه به این فکر نمی کنم که با این گیر دادن دارم لحظه و لحظه های بعدی را از دستش می دم و در ضمن ذهن انسان عادت به تخیل پردازی و داستان سازی و قضاوت کردن داره ... بنابراین اصل ماجرا رنگ و لعابش تغییر می کنه و احتمالا با واقعیت فاصله داره .  

 اینجاست که  توجه به حس کمرنگ میشه و یا حس های تازه ای براساس افکارمون ایجاد میشه و نتیجه نهایی اینه که ، روح ثابت معنوی و واقعیتی که لازم بود بخاطرش روزهای زندگی را بگذرونیم فراموش میشه ! 

 

مجموعه تصاویر از طبیعت زیبا و چشم نواز 

نمی دونم تونستم مفهوم را برسونم یا نه ولی تو کتاب مهربان مراقب یه متن گذاشتم با عنوان " همیشه بودنت را شکر " اونو می نویسم ، تا با لحنی دیگر برای تفهیم ماجرا کمک کنه : 

روزی گذشت و من تجربه ای تازه تر را رقم زدم . 

اتفاقی که روزانه تکرار می شود . 

من تغییر می کنم .... 

روزگارم تغییر می کند و روح ثابت ناظر بر من ، استوار و راسخ ، نظاره گر است . 

این ثبات عظیم ، داخل تغییر ، ریشه های من است . 

پشتم را محکم می کند . 

می دانم که هست ، برای همیشه ، برای تا پهنای ابدیت . 

او هست .  

در کنارم ، در روحم ، در قلبم و ناظر است که چگونه خود بهتری از خودم می شوم . 

این روزها فهمیدم این بودن ها ، ارزشمندترین رازی است که با خود دارم . 

بودن هایی که قلبم را مفهوم می بخشد .