با سلام سپاس و شادمانی
می خوام سبک جدیدی از نوشتن رو تجربه کنم . یک کمی صمیمی تر و یک کمی راحتتر، برداشت های احساسی و ذهنی ام را به کلمه تبدیل می کنم .
واقعیت اینه که فعلا هیچ ذهنیتی از چه خواهد شد ، ندارم ولی شیوه ارتباط وب نویسی برام آموزنده و خوشایند هست . عصاره دلنوشته های "مونس های روحی ویدا" که تبدیل به کتاب " مهربان مراقب " شد را بسیار دوست دارم .
یکی از عادات خوب زندگی من همین کار نوشتن است . قبلتر ها روزانه نویسی و خاطره نویسی داشتم .
چند سالی هم چندین صفحه کاغذ را در طلوع آفتاب پشت سر هم می نوشتم که نام این نوع نگارش ، نوشتن صفحات صبحگاهی است . راهی برای گشایش خلاقیت .
شیوه خوبیه و من بامرور نوشته های صبحگاهی متوجه شدم چقدر ذهنیت تکراری دارم و چقدر این ذهنیت های تکراری وقت گیر هستند و پیامدش این بود که تا حدود زیادی موفق به کم کردن این تکرارها شدم .
و اما این روزها، برای نوشتن در سر تیتر دفترم یه سوال می نویسم , مثل اینکه من چطور می تونم آدم بهتری بشم ؟ و یا آدمهای مهم زندگی من کی ها هستن ؟ من کی هستم ؟ برنامه های زندگی من چیه ؟ کی می خوام باشم ؟ و از این جور سوالات بعدش دست به قلم میشم و چند صفحه درباره اون سوال می نویسم .
امروز در لابه لای همین نوشته های تند تند ، به این جمله رسیدم که باید سبک جدیدی از نوشتار را تجربه کنم و این شد که دفتر بلاگ اسکای من بعد از 11 ماه دوباره گشوده شد .
مبارک و سازگار باشه .