شوق پرواز داری گویی امشب ....
پیلگی ات را گذرانده ای ؟
پرنده در تخم شکل می گیرد و با سعی خود ؛ تخمش را پاره می کند .
پیلگی را عاشق باش . تا بالهایت زندگی یابد .
آنگاه پروازت را ناظر شو .
برو به سلامت ....
برگرفته از کتاب مهربان مراقب
کمال گرایی درواقع یه احساس عاطفی هست و اغلب در آدمایی دیده میشه که مدام مشغول تلاشند .
برای این آدما همیشه مرغ همسایه غازه !!!
هیچوقت بنظرشون هیچ چیز و هیچ شرایطی کامل نیست . اصلا به خودشون فرصت لذت بردن از آرزویی که بهش رسیدن رو نمی دن و می رن سراغ یه آرزوی دیگه . اونا آرام و قرار ندارن ؛ سخت کار می کنن و همیشه بیشتر می خوان !!!
برای اجتناب از این نقص لازمه که وضعیت را به طور کامل و بدون نقص ببینن . تمام انتخاب های ما و تمام نتایجی که بدست می آوریم ؛ کامله .
کل جهان هستی کامل و بی نقصه . ما می تونیم با یه انتخاب خوب ؛ به رضایت بیشتری برسیم و یا با یه انتخاب نادرست به نتیجه ای کامل ولی پیامدی دردناک برسیم !!!
پس ما فقط می تونیم بین گزینه های کامل خودمون ؛ بهترین ها را انتخاب کنیم .
هنگامی که شرایط رو نافص می دونیم ؛ درنظرمون سایر آدما بی ارزش می شن و ما را درک نمی کنن . از همه چیز خشمگین می شیم . در واقع بازیچه ای در جهان هستی می شیم .
کمال گرایی تلاش برای زندگی در جهانی خیالیه ؛ تا به این ترتیب از تجربه جهان فعلی فرار کنیم .
ما برای تجربه جهانی که در آن ساکن هستیم نیاز به " قلب " داریم . برای اینکه جهان را کامل بدونیم ؛ احتیاج داریم که دوستش داشته باشیم .
نگرانی ؟!
چرا ؟
واقعا" فکر می کنی ممکنه اشتباهی رخ بده ؟
فراموش کردی چقدر دوستت دارن ؟
نمی بینی تا کجا اومدی ؟
می شد از این بهتر ازت مراقبت بشه ؟!
وقتایی که نمی دونی چطور کاری رو انجام بدی ؛ خوشحال باش و عصبانی نشو .
نمی دونی اینطوری چقدر راحت تر و آزادتر می تونی بدون ترس و نگرانی فقط به نتیجه ی نهایی فکر کنی .
واقعا" ......
چیزی که مهمه همینه !
خیـــلی خـــوش شانـــسی !
نوری زلال می خواهم ...
خیلی بیشتر از این !
دستانم گشاده است و وسعت سلام را می خواند .
آنقدر نور بر سرو صورت و قلبمان ببار ؛ تا لبریز شویم از روشنایی خدا گونه ات .
قلبم تو را حاجت است
برگرفته از کتاب مهربان مراقب
وظیفه نیمه هوشیار ما اینه که در هر شرایطی ما رو برحق نشون بده !!!
کاری هم نداره که ما برنامه ریزی کردیم تا بخندیم و شادی آفرین باشیم ؛ یا بدبخت و شکست خورده ... نیمه هوشیار فقط باورهای ما را تبدیل به تجربه می کنه .
پس یه بار دیگه می گم : باورهای ما ؛ تجربیات زندگی ما میشن .
شادی ؛ باور داره : مردم اغلب مهربان هستند و شهرها ؛ مکان هایی هیجان انگیز
غم ؛ معتقده : مردم اغلب نامانوس هستند و شهرها جاهای وحشتناکی هستن
فکر می کنید هر کدوم از اینا موقع دیدن یک شهر ؛ چه نوع تجربیاتی خواهند داشت ؟