مونس های روحی ویدا

زندگی آرزویی است که هر لحظه از اندیشه تو می گذرد

مونس های روحی ویدا

زندگی آرزویی است که هر لحظه از اندیشه تو می گذرد

دنیای فراتر از جسم

باسلام ، سپاس و شادمانی

امروز روز خداست ، روزی نیکو می دانم که تمامی فعالیت های امروز من متبرک و عالیست.

 چقدر خوبه که امروز را می تونم زندگی کنم . و چقدر خوبه که در این لحظه جضور دارم و چقدر عالیه که در این لحظه خدا همراهم هست .

 لازمه به این درک و آگاهی رسیده باشم که تمام بودنم ،تمام هستی ام ، در همین یک لحظه خلاصه میشه .

 اینجا نقطه قدرت و نقطه اقتداره ...

خب حالا با هم بررسی می کنیم " من " در کجای  این نقطه اقتدار ،  قرار گرفته ام ؟

چی هستم ؟

کی هستم و چکاری می تونم انجام بدم ؟

                                                              

          نتیجه تصویری برای عکس نیلوفر آبی زیبا

آنچه که می بینم یک جسمه و آنچه که درباره اش می دونم اینه که می تونه ابعاد گسترده تری هم داشته باشه .

یعنی بغیر از بدنی که می بینم ، بدن های دیگه ای هم دارم اگه حسم را قوی کرده باشم می تونم دریافت های خوبی از اونا داشته باشم . این بدن ها ، در اطراف جسم من هستن و آنچه که در دنیای اطرافمون مشاهده می کنیم همش تجسم هایی هست که با کمک این بدن ها بوجود اومده .

بحث هاله های اطراف بدنمون ، می تونه خیلی گسترده و پیچیده باشه. نظر من اینه که تا همین حدود بدونیم که روح شناخته شده است و دنیای ما ، دوستی ها و دشمنی های اطرافمون را خلق می کنه  و ایمان داشته باشیم به این حضور بزرگ و یکپارچه ، تا حدود زیادی برای درست زندگی کردن مناسبه .

زن کامل

با سلام، سپاس و شادمانی  

کتاب " زن کامل " نوشته مارابل مورگان را می خونم . راهنمای بهتر زیستن در کنار همسر و البته بنظر من باید اینطوری می نوشت : راهنمای زیستن بخاطر همسر ! 

در میان توضیحاتش نکات جالب و خوبی را میشه پیدا کرد مثل اینکه برنامه کارهای روزانه را بنویسیم و به ترتیب اهمیت شروع به کار کنیم و وقتی یک کار تموم شد سراغ بعدی بریم . مورد های دیگه اش چیزای مثل احترام گذاشتن به همسر ، غر نزدن ، دخالت نکردن در مسایل مالی شوهر ، همدل و همزبان و سازگار و و و و و بودن . همه شون قبول ولی من تمام مدت می گفتم ، پس خودش چی ؟  

بین تمام نوشته های کتاب ، این زن کامل برای خودش چیزی نداشت باید می تونست مثل یه خورشید بدرخشه ، یه همسر فوق العاده برای شوهرش باشه و بهترین مادر دنیا برای بچه هاش . البته آخر کتاب به این نتیجه رسیده بود که به یه سرچشمه قدرت نیاز داره و اونم خداونده که باید بخوبی ستایشش کنه . 

من واقعا" متوجه نشدم اون وقت چطوری میشه زن کامل ، اینکه میشه زن پراکنده !!!  

 

  

عمیقا" و قلبا" اعتقاد دارم هر انسانی روی زمین اومده تا خودش را شکوفا کنه ، هر کدوم از ما آدما با یه اندوخته معنوی پربار ، ساکن زمین شدیم تا اون دانه ها را روی زمین بارور کنیم . اومدیم تا خود بودن را به ظهور برسونیم . مادری که نتونه خلاقیت و استعدادهای درونی خودش را شکوفا کنه ، چطوری می تونه یه بچه هنرمند یا توانا داشته باشه ؟ احتمالا باید مدام به بچه اش بگه : من که هیچی نشدم لااقل تو یه استعدادی رو شکوفا کن !!!

چطوری می تونه خیلی راحت و با خاطری آسوده همسرش را راهی جامعه کنه تا اون بسراغ آرزوهاش بره ...؟ بعدش بگه من تحسینت می کنم و خونه رو جارو می کشم تا تو شکوفا بشی !!!  

من اصلا" نمی تونم قبول کنم . کامل بودن یه انسان اون موقعی هست که خودش را باور داشته باشه . روی شناخت خودش کار کنه و عاشق خود باشه . به احترام استعدادهای درونی اش و برای رسیدن به اونا  آزاد باشه . اگه قرار باشه صرفا بخاطر دیگران زندگی کنه ،تبدیل به یه ربات میشه! 

وقتی یه زن و یا یه مرد مسئولیت زندگی مشترک را قبول می کنن یه سری وظایف مشترک بین اونا تقسیم میشه در حالی که هر دو اونها موظف هستن که حریمی را برای آزادی ها و رشد فردی همدیگر رعایت کنن . اینطوری پشت به پشت ،از هم حمایت می کنن و به زندگی مشترک معنا می بخشن .

باورهای سخت

باسلام ، سپاس و شادمانی  

گاهی در زندگی مسیرهای سختی را انتخاب می کنیم... 

و گاهی هم برای پیمودن یه مسیر دشوار انتخاب میشیم .  

به گذشته که نگاه کنیم ، متوجه میشیم این روزها رنگ و لعاب بیشتری داره ، خصوصا " اگه باقدرت و درستی مسیرمون را طی کرده باشیم . اغلب سختی ها اون زمانی خودشون را نشون می دن که ما به یه سری باورها ، محکم و سفت چسبیده باشیم طوری که حاضرم نباشیم رهاش کنیم . 

هر داستانی را که باور نکنی ، ناچاری که زندگی کنی .  

اولین دفعه این مفهوم را در کتاب خودآموز روشن بینی مطالعه کردم . دریافتش برام سخت بود ولی زندگی ام را که مرور کردم ، متوجه شدم که چه پیامی داره .  

 

شکوفه های قرمز میان نرده های حصار

 

باورهای من درباره عشق خیلی سختگیرانه بود . شدیدا" به این باور اعتقاد داشتم که عشق یکی و خدا یکی . بخاطر باورم مبارزه کردم و رنج زیادی هم کشیدم . وقتی گذر زمان و دردهای عاطفی سنگین ، رها کردن را بمن آموخت ، عشق هم با چهره آرامتر و زیباتری خودنمایی کرد .  

عشق خودش یه معناست . معنایی که لزومی نداره با ذهنیت بخشیدن بهش ، از لطفش کنیم . این معنا بقدری عمیقه که به رنج ها و سختی هایی که کشیدیم ، ابهت میده .  

من امروز تا حد زیادی ،عشق عظیمی که در زمین جریان داره را درک می کنم . گاهی با خودم می گم : من فقط شکلی از انرژی هستم . خداوند در من به نظاره نشسته و برام یه جسم مادی درنظر گرفته .  

چقدر این بودنم بامفهومه و من چقدر باید سپاسگزار باشم . من  در نقش یه خالق در زمین مشغول زندگی کردم . در حالیکه اراده خداوند بشکل مادی دراومده . خیلی از اوقات به این فکر می کنم که زمین ، بهشت انسان است و خیلی دلم می خواد همه ما انسانها با حمایت کردن از همدیگه ، کاری کنیم تا همگی به درک قشنگی از این بهشت زیبا برسیم .

" زندگی را باور نکردم ، مگر می شود این شادمانی عظیم ، این جنبش بی نهایت ، در یک قطره جای گیرد ؟ 

من باورش نکردم .  

پس یشکل زندگی، زندگی کردم . 

آرام آرام ، آرامتر شدم ، تا نهایت بی پایانم در یک قطره جای گرفت .  

انسان شدم . 

انسانی که دریایی درونش جاریست . 

وای من انسان شدم .  "      ( مهربان مراقب )  

حضورم در جامعه

باسلام، سپاس و شادمانی  

صبح که بیدار شدم ، حس کردم دوست ندارم برم سرکار . دلم می خواست دراز بکشم و به صدای گنجشکا گوش کنم. با تعطیلات رسمی که داشتیم یه هفته ای مرخصی بودم . تقریبا" در تمام مدت عمرم صبح که از خواب بیدار میشم برنامه مشخصی دارم و این داستان بعد از چند ماه دیگه و با بازنشستگی پیش از موعد من ، خاتمه پیدا می کنه و باید بگم که حس های من درباره این ماجرا ضد و نقیضه . ولی ایمان دارم که انتخابم ، مناسبه ... چون به تلنگرهای کوچکی که خداوند بهم می زنه و راهنمایی ام می کنه تا مسیری را انتخاب کنم ، ایمان دارم .  

زمان داره تند تند از من می گذره و من حقیقتا" دلم می خواد که برای بودنم ارزش قایل باشم و وظایف خودم را روی زمین بدرستی انجام بدم .  

 

توی ماههای اخیر فعالیت کاری ام را زیادتر کردم . دلم می خواد تا قبل از رفتنم ، یه گزارش جامع و کامل از وضعیت ایمنی تمام شهرهای استان تهیه کنم . من در بخش ایمنی و حفاظت فنی کار می کنم و سالهای ساله که شغلم همینه و جالب اینجاست که باید عیوب سیستم و تاسیسات را پیدا کنم در حالی که شیوه نگرش من مثبت نگره و عادت به دیدن نیمه پر لیوان دارم . خلاصه یه معجون از نیمه پر و خالی لیوان ، تهیه می کنم و کارها ادامه پیدا می کنه . کلا" از شرایط راضی هستم . اکثر کارها دوستانه انجام میشه و از حس خوبی که در فضای شغلی من حاکمه ، خوشحالم .  

محیط کار برام خیلی آموزنده بود و برداشت های زیادی ازش داشتم . استقلال مالی برام مهم بود . دوستان خیلی خوبی دارم که واقعا برام عزیزن و محبت و احترامی که همکاران برام دارن خیلی بارزشه .  

چند روز پیش به فیلم ارباب حلقه ها نگاه می کردم که چطوری حلقه قدرت ، باعث جذب انرژی های منفی میشه ،برداشتم اینه که در دنیای واقعی هم تا حدی این موضوع واقعیت داره . در دوره کاری ام همیشه از خداوند می خواستم که بهم تا حد ظرفیتم قدرت بده و خب مثل اینکه ظرفیتم همون کارشناسی بود !!! 

خلاصه اینکه شغل من بهم فرصت رشد آگاهی اجتماعی ام را داد و گاهی از اوقات فرصت استراحت کردن را . من مادر یه دختر اتیسم هستم و خیلی از اوقات محیط کارم بهم آرامش و یه فضای متفاوت را هدیه داد . 

خدایا سپاس بخاطر این فرصتی که بهم دادی .

مراقبه

باسلام ، سپاس و شادمانی

به یکی از دوستان عزیزم قول دادم که درباره مراقبه بنویسم . برداشت خودم را با معجونی از نوشته های دکتر وین دایر در کتاب " مراقبه روشی برای برقراری ارتباط آگاهانه با خدا " تقدیم می کنم .

مراقبه یعنی اینکه بتونیم روی شکاف بین افکارمون تمرکز کنیم ، و این یعنی چی ؟

انسان معمولی وقتی فکر می کنه ، تمام تمرکز خودش را روی همون فکر می ذاره تا فکر بعدی به سراغش بیاد یعنی همش ذهن مشغوله . یه مراقبه گر بعد از فکر شماره 1 ، مکث می کنه و ذهن کاملا" خالیه ، اون فقط هست تا زمانی که فکر شماره 2 به سراغش بیاد ، در این هنگام شخص" بودن "را تجربه کرده و روی" حس " متمرکز هست بدون قضاوت .... راحت بگم ذهن تعطلیه .

در فاصله ایجاد شده ذهن و برای پر کردن شکاف، بعضی ها روی اصوات تمرکز می کنن مثل کلمه " اوم " یا " آ آ آ " که اینا اصوات آفرینش هستن و بعضی ها روی یه کلمه مثل " خدااااا " بعضی هم روی عبارت مثل همون عبارات تاکیدی که من خیلی دوستشون دارم : " من فرزند دولتمند پدری بخشنده و نیکوکارم " .

این فاصله یا مکث ، شبیه به نت های موسیقی می مونه ، خلاقیت و نوآوری از اونجا شروع میشه . دکتر وین دایر اسم این شکاف را گذاشته " خانه خدا "که در این مکان می تونید به آسایش ، شور و شعف ، سعادت جاودانی و ارتباط آگاهانه با خداوند پی ببرید .

مراقبه را در هر زمان و در حالت ( خوابیده و نشسته و ....) می تونید تجربه کنید . کم کم یاد می گیرید که ذهن را از خودتون جدا بدونید . یعنی اینکه ذهن مشغول فکر میشه و یک لحظه مکث ، شما بودن را تجربه می کنید و بعدش دوباره یه ذهنیت دیگه را تجربه می کنید و این میشه یه شیوه زیستن ....

موقع رانندگی . موقع ورزش و هنگام انجام دادن کارهای روزمره می تونید تجربه اش کنید . خیلی ها هم علاقمندند که به شیوه خاصی بنشینند و زمانی خاص را اختصاص بدن به این کار .

از کتاب مراقبه این قسمت را تکس مارک کردم و براتون می ذارم : به خاطر داشته باشید اگر به سطحی ضعیف چنگ زده اید و از رها کردن آن پرهیز می کنید هرگز نمی توانید به سطح متعالی تری برسید .

در کتاب مهربان مراقب هم درباره مراقبه نوشتم :

حقیقت زندگی یه مراقبه طولانی و عمیق است . پنجره ای رو به روشنایی ها .

یعنی برون شدن از خود نمایشی و غرق شدن در دنیایی نیمه هوشیار ، که هدایتت می کند .

آن زمان که روحت بحاطر آورد تو " تمام امکانات " هستی ، هر لحظه از اوقات عمرت مراقبه خواهد بود .

در حالتی رویا گونه هدایت می شوی . با این باور قوی که هر گامت ، محکم و استوار است . زیرا فرماندارکل ، سکاندار زندگیت است .

 این خواست همیشگی اوست . زندگیت را با ایمان و عشق به او بسپار .