باسلام ، سپاس و شادمانی
وقتی با سلام و سپاس و شادی شروع می کنم ، یعنی حالم خوبه و بهترین حسم را می خوام تبدیل به کلمه کنم ، بادا که گوارا باشد .
یه درخت در ابتدا دانه هست ، بعدش شروع به رشد می کنه ، خودش رو وسعت می بخشه ، با عوامل محیطی دور و برش سازگار میشه و به کمال خودش که درخت شدن و شاید هم میوه دادن و گل دادن باشه می رسه .
ولی رشد آگاهی در انسان متفاوته ...
آگاهی در انسان از ابتدا یه درخت کامله ، ولی مه گرفته و غبار آلود .... ما آگاهی خودمون رو رشد نمی دیم ولی غبار چهره از جان ، پاک می کنیم .
آرام آرام هویت و کمال وجودی خودمون رو کشف می کنیم و در نهایت هم همون چیزی میشیم که همیشه بوده ایم . چیزی که درپشت پرده ای از غبارفراموشی ، پنهان شده بود .
به این قسمت از نوشته هام که رسیدم با خودم می گم چقدر سرنوشت بر ما آدمیان آسان گرفته . لازم نیست ریشه هامون رو در دل سنگ فرو کنید و تنمون را در چهار فصل سال هر وقت به یک رنگ در بیاریم و با شروع هر زمستان سرد ، عریان و بی برگ ؛ در انتظار تب کردن خورشید باشیم .
ما آدمیان می توانیم آرام آرام ، خودمان را پررنگ کنیم ، روحمان را جلا ببخشیم و خود بودن را درک کنیم .
عظمت انسان بودن را دوست دارم .
باسلام ، سپاس و شادمانی
در روز عشق ، قشنگترین صحبت اینه که درباره عشق بنویسم .
ای باد سبکسار مرا بگذر و بگذار
هشدار که آرامش ما را نخراشی
عشق یه وسعت سبکباله که از روحت رد میشه ، تو رو سرشار می کنه ، لبریز میشی ولی جالب قضیه اینه که عشق فقط پر شدن نیست ، عشق ، پر و خالی شدنه !
حسی ابدیه که در روحت حضور داره و با حاضر شدن معشوق ، غلظت و چگالی عشق در درونت تغییر می کنه.
عشق یعنی چیزی رو ببینی و بدون اینکه فکر کنی ، ازش خوشت بیاد .
با این تعریف ذهن وارد حوزه و حدود عشق نمیشه و احساست بکربکره .
عشق فقط هست . شاید در نگاهی بی انتظار خلاصه میشه .
بیشتر از این قادر نیستم این وسعت دوست داشتنی را در قالب های ریز کلمات جای بدم .
قلبتون دریایی و روحتون عاشق باد .
با سلام سپاس و شادمانی
معیار ما برای اینکه متوجه بشیم راهمون درسته و کارهایی که انجام می دیم رو به کمال هست ، حس و حالمونه
گاهی حسی سبک و بسیار خوشایند داریم ، لبخند از لبمون پاک نمیشه ، همه چیز و همه کس در اطرافمون سرشار از حسی شیرین و خوشایند هستند و و و همه اینا یعنی اینکه تو در جایگاهی درست قرار گرفتی . انتخاب هات درسته و نتیجه اش هم رسیدن به سرخوشیه ، که یه معیار صحیح معنوی هست .
ما برای خودمون معیارهای مادی می ذاریم . با کمک آرزوها و رویاهامون این کار را انجام می دیم . و البته که باید این کار را کنیم . باید فکرمون و توانایی هامون رو آروم آروم وسعت ببخشیم . ولی اگه می خوای بدونی خواسته ات مطابق با معیارهای تکامل معنوی ات هست یا نه ، باید به حست توجه کنی .... ببینی با رسیدن به خواسته ات یا حتی وقتی که در حال تلاش برای رسیدن هستی ، حالت خوبه یا نه ؟
حست سبک و راحته یا مدام در خستگی روحی و روانی هستی ؟
گاهی با خودم فکر می کنم چطور میشه قدر این فرصت بودن رو به درستی و در همه ابعاد زندگی داشته باشیم .
در اطرافم می بینم که خیلی ها یه بعد از زندگی رو می گیرن از سایر ابعاد زندگی غافل میشن .
اعتقاد من اینه که برای رسیدن به کمال باید تمام جوانب زندگی رو به قشنگی رشد بدیم . اگه دنبال پول درآوردن هستیم ، از خانواده غافل نشیم . مخصوصا از بزرگترهای خانواده . از خودمون و جسم و روحمون ، از وظایف انسانی و اجتماعی غافل نشیم .
من برای اون شیوه از زندگی که فقط به یک یا چند بعد محدود از زندگی می چسبه ، اسم برتری جویی می ذارم و مشاهدات من در زندگی بهم یاد داده که آدمهای برتری جو ، اغلب یه نفر یا یه چیزی را معیار قرار می دن و می خوان ازش جلو بزنن .... پیامد این کار حس بدی رو براشون به ارمغان می آره و این کاملا طبیعی هست . حساب کنید شما روح بزرگ و باعظمت خودتون رو می خواهید با دریافتی متمرکزشده،راضی کنید .
سعی می کنم مدام به حال و هوای خودم توجه کنم . حتی گاهی این سوال رو از خودم می پرسم که : حالا من چه حالی دارم ؟
گاه حس آدم کاملا لطیف و سرخوشه و گاهی سطح انرژی پایین می آد .
آدمیست دیگر ، موجودی با هزاران اسرار زیبا و پیچیده ، گویا هنوز آنطور که باید و شاید امواج دریای روحم سرخوشی مداوم را تجربه نکرده است . گاه های زیادی از عمرم فراموش می کنم عظمت حضور در کره خاکی را
سعی می کنم ناظر بر حس و حال خودم باشم و آن چیزی که حالم را تعالی می ده ، لحظه های بیشتری از عمرم رو به خودش مشغول کنه
بادا که برای همه ما اینچنین باشه
زندگی فرصتی است برای خلق معنا .
معنا را نباید کشف کرد ، باید آنرا آفرید .
جمله های بالا نوشته یکی از بزرگان هست . حالا اسمش یادم نیست و البته مهمتر اینه که چنین دیدگاه و آگاهی ای به شکل کلمه در اومده .
جهان هستی سرشار از رمز و رازه و خداوند در کتاب گفتگو با خدا ، از ما خواسته که خیلی خودمون رو درگیر رموز آفرینش نکنیم و در عوضش مشغول خلق کردن زندگی باشیم .
همه ما با تشعشات مغزی و احساسی خودمون مشغول خلق و آفرینش جهان اطرافمون هستیم و قدرت این تشعشات اونقدری زیاده که باید باور کنیم توانایی خیلی خیلی زیادی داریم . من از واژه خیلی خیلی زیاد استفاده کردم و حدودی برای این قدرت قایل نشدم تا خواننده عزیزم بتونه خودش این فضا را با ذهنش وسعت بده .
اولین معنا و مفهومی که از آفرینش دریافت کردم اینه که :
من هستم .
و این بودن را سپاسگزارم .
بودنم مفاهیم دیگری رو آروم آروم وارد زندگیم می کنه ...
مثل توانایی من می فهمم که توانا هستم تا از بودنم محافظت کنم .
مثل عشق ، معنایی که خیلی دوستش دارم پس با شیوه های متفاوتی مشغول خلق عشق می شوم . چیزی که بودنم را عمق می بخشد . چیزی که مرا مربوط می کند با هر مفهومی از آفرینش .
من معنای مهربانی را خلق می کنم و اینگونه لطافت معنای عشق را درخشان تر می کنم. بدنبال اینها مفهوم بخشش خلق می شود .
وقتی معنای آرزو و خواستن چاشنی زندگی می شود ، تلاش و انگیزه و پشتکار پشت سرش می آید .
نمی دانم آدمیزاد تاکنون چقدر معنا برای زندگی روی کره زمین خلق کرده . ترجیه من این است که معانی کمتر باشند ولی عمیق تر روی آنها کار شود .
معانی زندگیتون پربار ...
و هدیه این مفاهیم براتون حس زیبای شادمانی باشه .
باسلام سپاس و شادمانی
امروز برای اومدن به سرکار حدود یه ساعت پیاده روی کردم با دوستم بودم و اینقدری حرف زدیم که اصلا متوجه مسیر نبودم . دلم می خواد برنامه ریزی کنم که حداقل یه روز درهفته پیاده روی طولانی داشته باشم . البته من کلا تنهایی ورزش کردن رو هم دوست دارم برای خودم توی عالم هپروت می رم و توجه ام را به درخت ها و باد و گل ها و آدمای اطرافم دقیق می کنم .
از ورزش های دیگه ای که در حال حاضر جزء برنامه زندگی ام هست شنا کردنه که سعی می کنم یک یا دوبار در هفته انجامش بدم و هر دفعه 50 مرتبه طول استخر را شنا می کنم . فضای آب را خیلی دوست دارم و از اینکه می تونم توی اون فضا خیالم را متمرکز عبارات تاکیدی که بهشون علاقه دارم، کنم خیلی لذت می برم . عباراتی مانند " من فرزند دولتمند پدری بخشنده و مهربانم " " عشق الهی مشغول کار است و همه چیز در زندگی من نیکوست "
معمولا "هر روز صبح توی خونه حرکات کششی انجام می دم و طناب زدن ، حالا به 50 تا رسیدم که معمولا" دو بار 50 تایی طناب می زنم .
من عادت ندارم که مستقیما" درباره خودم و زندگیم بنویسم حالا هم که مشغول این کار هستم با احساسم در حال کش مکش هستم . یک کمی امیدوار و خوشحالم که وب خواننده نداره و از طرفی به شکل یه چالش دلم می خواد که این کار را انجام بدم .
اگه گفتنی از داستان زندگی ام ، خودم ، گذشته ام و احیانا آینده ام باشه که مسلما" حرف زیاده و میشه داستان پشت سر داستان .
در حالی که پشت سرم رو تند تند پاک می کنم شاید با نوشتن دوباره ، خیلی از رنگ هایی که گذشت ، پررنگ بشه .
آدمی هستم که تا حد امکان در لحظه زندگی می کنم ، توجه ام به امکانات و خصوصا" زیبایی هایی هست که در همین لحظه خلق شده و می دونم برای استفاده درست از آفریده های خالقم باید که خودم هم آدم درستی باشم . بخاطر همین مراقب جسم و روحم هستم .
به غداهایی که می خورم توجه دارم ولی کلا توجه من به هر چیز یا هر کاری وسواس گونه نیست ... سعی کردم برای خوردن ؛ ذائقه ام را درست کنم .چند سالی هست که لب به نوشابه و چیپس و پفک نزدم و دلم هم نمی خواد از اونا بخورم . برای سرخ کردن غذا از روغن کنجد استفاده می کنم و کلا تا حدودی خوردنی های مضر رو کم کردم و امیدوارم بتونم خوراکی های خوشمزه و مفید را جایگزین کنم .
به زندگی سالم و رعایت اعتدال در هر کاری و هر چیزی باور دارم .