راه حل کامل را بی آن که بدانید چیست ؛ در ذهن تان مجسم کنید .
مجسم کنید که مبارزه به پایان می رسد و همه چیز در پیرامون تان در آرامش است .
به روح نگویید که چگونه آن را حل کند ؛ در عوض مجسم کنید که آن پایان می یابد .
عشق تنها سطحی است که باید تغییر کند .
حتی اگر نمی دانید عاشق بودن چه لذتی دارد ؛ از این که آن را نمی شناسید ؛ خود را دوست بدارید .
در دنیا چیزی مهمتر از عشقی که موجودات؛ آگاه نسبت به یکدیگر احساس می کنند یافت نمی شود .
حتی اگر این عشق هرگز ابراز نشود .
نغمه ای می گوید :
برای شنیدن لالایی عاشقانه ام خموش باش .
آوازم که شنیدی، هر کجا که خواستی ,باش ....
بودنت زیباست .
تنها دو روز در سال است که نمی توانی هیچ کاری انجام دهی :
یکی دیروز
یکی فردا
پس همه امــــروزها را زنــــدگی کن و از آن لذت ببر.
من همه ی خوبان را به خدای خوبی ها می سپارم ...
عمر زاهد طی شد به " تمنای بهشت "
او ندانست که در : ترک تمناست " بهشت
این چه حرفیست که در " عالم بالاست ؛ بهشت "
هر کجا وقت خوش افتاد ؛ " همانجاست ؛ بهشت "
خودخواهانه سرور و شادی طلب کنید ...
زیرا سرورو شادی تان بزرگ ترین موهبتی است که می توانید به هر کسی عطا کنید .
اگر در سرور و شادی نباشید ؛ به هیچ وجه ؛ چیزی برای عطا کردن ندارید .