باسلام ، سپاس و شادمانی
شروع به نوشتن خاطراتم کردم در حالیکه با بازی ذهن و احساسم ، کلمات نقش می گیرند و من در عجبم از اینکه با ترکیبی از واقعیت و رویا چه داستانی خواهم ساخت !
در ابتدا نامی برای قصه زندگی ام پیدا کردم : " وارد گردونه می شوم " .... و در ابهامی راز آلوده، دقایقی که زندگی کردم ، را با نقش کلام ، شکل می بخشم .
تا این لحظه، قسمتی از داستان را نوشتم ؛ داستانی که شروع دارد و نمی دانم که عاقبتش چیست ولی ایمان دارم شبیه به فیلم های هندی سرشار از خاتمه های شیرین و عاشقانه خواهد بود .
واژه گردونه را برای نامگذاری خاطرات یا شاید بهتر باشد بگویم شبه خاطرات ، انتخاب کردم تا در خاطرم بماند این لحظه هایی که می آیند و یا در گذشته ام آمدند و رفتند ، با لغزشی ملایم می تواند تبدیل به درد شود یا آزمونی برای توانایی هایم باشد .
دوست دارم در گردونه زندگی من ، خواننده همراه با دردها و شادی هایی که گذراندم ، لبخندی بر لب داشته باشد و همراهی ام کند . اصلا " شاید تبع طنز گونه ام گل کند و طنز نویسی ماهر شوم .
خلاصه اینکه وارد گردون می شود تا ببینم لحظات ، برای باری تکراری چگونه از من رد می شوند .